یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

امروز به پایان دفترم نزدیکم

یک برگ دیگر از تقویم عمرم را پاره می کنم
امروز هم گذشت
با مرور خاطرات دیروز
با غم نبودنت..و سکوتی سنگین
و من شتابان در پی زمان بی هدف
فقط میروم ..فقط میدوم
یاسها هم مثل من خسته اند از خزان و سرما
گرمی مهر تو را میخواهند
غنچه های باغ هم دیگر بهانه میگیرند
میان کوچه های تاریک غربت و تنهایی
صدای قدمهایت را می شنوم اما تو نیستی
فقط صدایی مبهم
قول داده بودی برایم سیب بیاوری
سیب سرخ خورشید
سیب سرخ امید
یادت هست؟؟؟
و رفتی و خورشید را هم بردی
و من در این کوچه های تنگ و تاریک
سرگردانم و منتظر
برگی از زندگی ام را ورق میزنم
امروز به پایان دفترم نزدیکم

javahermarket

كمي از عشق را به آسمان آويختم

وقتي كه ميرسم
پيشتر تو رسيده اي
با گيلاس خنده هايت موقرانه
با شيار صورتت مهربانانه
با تمام دلتنگيهايت غمگينانه
با تمام شكسته هايت
دوستم ميداري
دوستت ميدارم..
ربط ميدهي مرا
تا به انتها به نفسهايت
تا كه در برت جان گيرم
تا كه در ميان حلقه دستهايم
فشرده شوي
تا كه مرا دفن كني
لابلاي لبهايت گرم گرم
ميل اين روزهاي آسمان باران دارد در سراشيب ابر
تا كه نماسد به روزگار قصه تلخ
آرام آرام بر كش بر من
تمام گرم بازواني را
كه رو به تاريكي مردمان
نهراسيد و ايستاد
از فرط سخت نداشته ها
اينجا سنگ هم بند نميشود
كمي از عشق را به آسمان آويختم
تا كه بر لوح خيالت سپيدي نقش زند
تا به جايي كه تويي
من روبه راه توام
لرزان از زير اين برودت سرما
تا به نهايت ايستادگي هر جدايي
خود را به عشق تو ميرسانم اين روزها
تو در گستردگي اين همه حادثه ايستاده اي
كمي بيشتر بمان
كنار قدمهاي تو
جاي من خاليست

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:عشق,لرزان,سپید,حادثه,سرما,جدایی,قصه ,تلخ,سراشیب,غمگین,شکسته,مهربان,صداقت,گستردگی,
  • خورشید غروب کرده بود ... مرد از فرط خستگی و سرما بی رمق به زمین افتاد ... نیمه شب از شدت تشنگی در خواب نالید ... گل ساقه اش را خم کرد و قطره های شبنم را در دهان مرد غلتاند ... علفهای سبز اطرافش رشد کردند تا گرمش کنند و خورشید صبحگاهی آنقدر بر بدنش تابید که گرمش کرد ... صبح که شد ... غلتید که بیدار شود .. با این کارش علفها را له کرد ... با دستش ساقه گل را شکست و تا چشمش به خورشید افتاد گفت : " ای لعنت به این خورشید ! باز هم هوا گرم است ... "

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:خورشید,غروب,علف,گل,افتاب,سرما,بی رمق,لعنت,دهان,مرد,فروشگاه,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.ir

    یک نفس تا خدا

    امروز به پایان دفترم نزدیکم

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا